سلام ماریا جان ،سلام دوستان عزیزم 🌼
نود جنوبی من در کپریکورن(خاک کاردینال )و در خونه ۱۱ هست،نود شمالی من در خرچنگ(آب کاردینال )ودر خونه ۵ قرار گرفته.
من در چارت تولدم عنصر خاک ندارم ،و تنها ورتکس نود جنوبی من هست که در خاک کاردینال هستش و همین فکر میکنم نشونه ای باشه از اینکه نبود عنصر خاک یه جورایی انگار الزام مسیر من بوده.
خوب اینکه از سمت نود جنوبی باید رفت به سمت نود شمالی برای اون فردیت یافتگی ،انگار من تو زندگی قبلی در اجتماع و گروه و خانواده ای بودم که باید و نبایدها و الگوهای اون جامعه باعث شده شاید من همرنگ جماعت شدم و برای اینکه مسئولیت کپریکورنی خودم رو در اون اجتماع به سمت آینده ای که یک باور جمعی درش دخیل بوده انجام بدم شاید خودم رو فراموش کردم شاید امنیت بیرونی برای من ارجحيت داشته نسبت به امنیت عاطفی و این تعادل رو انگار نتونستم ایجاد کنم. انگار وابسته بودم.
حالا نود شمالی در آب کاردینال در خونه ۵ یک امنیت عاطفی و بلوغ عاطفی درونی میخواد انگار کودک درون من زخمهایی داره که خوب شدن اون زخمها در گرو اعتماد به خودم پیدا کردن شادی درون خودم هست انگار در جمعی که هستم باید بتونم خودم رو بیان کنم احساسهای واقعی خودم، یه جورایی مسئولیت من تو این زندگی احتمالا ترمیم زخمهای خودم هست انگار من زخمهام ترمیم شه میتونه کمک کنه زخمهای اجدادی هم ترمیم بشه شاید من مسئولیت خاص اجتماعی نباید تو این دوره از تجربه زندگی زمینی ام داشته باشم .
یادمه کلاس اول پدرم من رو برد مدرسه در حالی که من دوست داشتم مادرم من رو ببره و پدرم مسیر رو نشون داد و گفت تعطیل که شدی باید خودت برگردی خونه و الان میفهمم که من درخانواده ای که بودم با قوانین خشک و باید ها و نبایدهایی که بوده،باعث شده که
در تمام سناریوهای زندگیم من خلاف جهت خانواده ام حرکت کردم .البته تو مقطع های مختلف بسته به توانم برای بیان خودم.
و اینکه همیشه خواسته من چیزی بوده که مغایر با شرایط اون زمان خودش بوده و اینکه ماریا جان گفتید اکثر نود جنوبی در کپریکورنها دیگران رو مقصر میدونن واقعا من تجربه کردم من خیلی وقتها خانوادم رو مقصر مسیر خودم دونستم ولی چیزی که بوده اون قسمت وابستگی مالی و هر نوع وابستگی و چسبندگی رو نداشتم شاید برای همین نبودن عنصر خاک هست .
در طول دروان مدرسه من درسم خیلی خوب بود و اون زمان تو انتخاب رشته دبیرستان اینطور باب بود که هرکی زرنگه باید بره ریاضی و منی که عاشق تجربی بودم و اینبار که خانوادم مشکلی و مانعی نمیدیدن اما مدیر مدرسه به اجبار و اینکه شاگرد زرنگی هستی باید بری رشته ریاضی چون میتونی برای مدرسه رتبه بیاری شاید اون زمان زورم به مخالفت نرسید و نتونستم خودم رو بیان کنم و شاد نبودم وقتی ریاضی میخوندم(اون دوران مثل الان اونقدر مهاجرت باب نبود و من انگار چاره رو در کنار کشیدن و رفتن به جایی که هیچ کی نباشه میدیدم ۱۷ سالم بود و به پدرم گفتم من میخوام برم کشور دیگه ای درس بخونم که مخالفت کردن و گفتن باید کنار اونها باشم ) ولی زمان کنکور که شد دیگه توجه نکردمو رشته تجربی شرکت کردم که حتی تنبیه شدم وبرای من هیچ کمک درسی زیست نگرفتن و من به تنهایی خودم تمام دروس تجربی رو خوندم و چقدر شاد بودم و انگار مخالفتها رو دیگه نمیشنیدم حتی گفتن اینکه نمیتونی یک سالت هدر میره و من به خاطر همین حرف گفتم پس من فقط دانشگاه سراسری شرکت میکنم و دفترچه آزاد رو نمیگیرم و واقعا تو شرایط بدی من رفتم به سمت چیزی که دلم میخواست و با رتبه خوبی هم قبول شدم دانشگاه علوم پزشکی ایران ( بدلیل نداشتن سهمیه با وجود رتبه خوب من پزشکی شهرستان قبول میشدم ولی با لجبازی انتخاب نکردم) جالبه بعد قبولیم تشویق نشدم انگار نمیخواستن که باور کنن کار خودم رو کردم و شاید اون زمان متوجه اون زخم نبودم و ادامه ماجرا که شاید از حوصله جمع خارج باشه ولی انگار مسیر نود شمالی در بیشتر سناریوهای زندگی من جوری بوده که حتی زمانی که در اوج خوشحالی بودم باید تو درون خودم میرفتم و شادی میکردم .
من فکر میکنم نود شمالی که میخواد بگه سارا برو درون خودت شادی درون خودت باش ،خودسازی کن،و اینکه شادی من از درونم هست نه با دور شدن از خانواده یا حتی مهاجرتی که انجام دادم برای دوری بیشتر ،ولی هر جا باشم باید خودم رو خالص کنم از قضاوت هام،چون با فرار و دوری فقط شکل مانع هام تغییر کرد ولی ازبین نرفت .و همینه که مسیر نود شمالی سخت هست و من اکثر اوقات نمیدونم چه کاری برام بهتره ،و یکسره در حال جابجایی خونه ام، برای من داشتن پذیرش بالا و بلوغ عاطفی برای امنیت واقعی ام هست که از بیرون نمیتونه باشه و فقط درونیه و چیزی که هست الان متوجه میشم برای همین بوده که من در شرایطی که نیاز به دیگری داشتم تنها بودم و قبلا غصه میخوردم الان درک میکنم که مسیر خودسازی نود شمالی من میبایست از تنهایی و رفتن به درونم صورت میگرفته.- سارا
**********
من در نمودار تولد نود شمالی در لئو در خانه ۶ دارم و نود جنوبی در آکوا خانه ۱۲
تقابل بین آتش فیکس و هوای فیکس
انگار که یک طرف آتشه و یک طرف یخ
این گرمی و سردی تقابل بین قلب و منطقه
هوای فیکس یک ذهن پیشرفته است(هوا، ارتباط، پیرامون) که قراره در ارتباط با جامعه و کار هایی برای یک جمع به کار بیاد.بنابراین روح وظیفه اجتماعی داره. لیدره. و درسته که انرژی لیدر بودن در لئو هم وجود داره اما اینا باهم متفاوتن.
لئو سلطان جنگله یک شیره. و این جایگاه رو از درون خودش میگیره. چون خودش، خودش رو سزاوار سلطنت میدونه. اما آکوا انگار رهبر انقلاب شیلیه. جایگاه و قدرت رو از اجتماع میگیره.
من خیلی پتانسیل گیر کردن در منگنه برای پیش بردن یک مسئله اجتماعی رو دارم تو زندگیم. خیلی وقتا حتی شده مامان بابام بهم بگن «ببین مراقب باش اینا دارن تورو شیر میکنن میفرستن جلو، بعدا پشتتو خالی نکنن تو بمونی و خودتا»
اما اگه قبلا تو دوران کودکی این رهبری کردن یا اثر کردن یا کمک کردن به من اعتماد به نفس و غرور لئویی میداد، الان دیگه این آکواریوسی بودن لئوی درون من رو خوشحال نمیکنه. کار بزرگ تر الان اینه که من بتونم کاری برای خودم بکنم. خدمتی به خودم برای پرورش استعداد های خودم. کاری برای گرم شدن قلب خودم. چون لئو اول باید خودش به خودش عشق بده سلطنت بده ارزش بده.
این انرژی هوای فیکس که روی جمع متمرکزه باید بیاد درون من شعله ور بشه و متمرکز.
گل یخ توی دلم جوونه کرده و بله دارم از تنهایی آتیش میگیرم 😂 باید گرم بشم که بسط پیدا کنم.
یادگیری مثل نشئگی میمونه. یکی از بهترین و ناب ترین لحظاتی که تو زندگیم تجربه میکنم لحظاتیه که دارم یه چیزی یادمیگیرم. بعدا که دقت کردم دیدم چون هیچ زمان دیگری تا این اندازه متمرکز بر خودم و پرورش خودم نیستم. و من تو دوران تحصیل همیشه اون چیزی که دوست داشتم رو فرا تر از حد انتظار در اون پیشرفت میکردم اما در دروس دیگه یک فاکتور اضطرابی میومد تمرکز من رو دچار مشکل میکرد و من عموما خیلی استرس داشتم تو دوران تحصیل. تمرکزم ارتباط مستقیم با اعتماد به نفسم داشت. وقتی اعتماد به نفسم بابت تغییر مدرسه و قرار گرفتن بین یه عالمه حریف قدر دچار مشکل شد کم کم کار به جایی رسید که تشخیص دادن من ADHD دارم و من تا سال ها قرص میخوردم. من یه Empath ام به معنای واقعی. به دلیل اعتماد به نفس پایین از نشون دادن خودم میترسیدم و این نشون ندادن با محیط اطرافم که خالی از Empathy بود جمع میشد در نتیجه این حس کم بودن و خوب نبودن در من تشدید میشد. اما بعد از یه انقلاب و پس زدن تمام آنچه نمیخواستم و بر من دیکته شده بود، کم کم تمرکز اومد روی خودم و دیدم عه. چقدر خوب میتونم تمرکز کنم وقتی میخوام. و باز هم گذر از اثر پذیری از جمع به سمت اثر پذیری از نفس یا قلب
من از چالش های خونه ۱۲ باید گذر کنم برم به سمت خونه ۶. من دورانی رو گذروندم که باید یادمیگرفتم فقط بیدار شم غذا بخورم وقت رو در یک فضای بسته بگذرونم تا خاموشی. بحران های روانی که انرژی های خونه ۱۲ رو داشت، باعث شده بود عدم تعادل در انرژی روانی مستقیما به جسمم ضربه بزنه. در واقع برای به تعادل رسوندن روانم انگار راهی جز بهم زدن تعادل جسمم نبود. من مجبور بودم ورزش نکنم قهوه نخورم شکلات نخورم زیاد بخوابم و زیاد بخورم که کافا(!) این واتای افسارگسیخته رو که داشت تو سر من جولان میداد یکم خنثی کنه. و حالا بعد از اون نوبت این بود که پیتا در این کافا اثر کنه. و من یه دوره علاقه مند مباحث آیورودا و یوگا و مربی گری و غیره شدم و اینارو آوردم توی شغلم و توی زندگیم تا برم به سمت ساتوا.
این عبوری بود از ۱۲ به سمت ۶
علاوه بر اینا از ترس تنهایی من خودم رو در شرایطی گذاشته بودم که آدم هایی من رو احاطه کنن که نه تنها بر درد من مرهم نبودن بلکه حس تنهایی من رو تشدید میکردن. چون با من ارتباط قلبی نداشتن. چون خبری از درک و همدردی نبود و این یعنی من از خودم فاصله میگرفتم و اونا محور قرارمیگرفتن.
من با تنها کردن خودم و پس زدن تقریبا تمام دوستانم نشستم در کنج تنهایی تا سنگ لعل شود.
نتیجه ش این شده که من تازه دارم هویت خودم رو پیدا میکنم. ماه ها تحلیل هام از خودم به این سوال ختم میشد که من چی میخوام؟من چجوری خواسته خودم رو تشخیص بدم؟ اصلا من کی هستم؟ چی دوست دارم؟ من خودم رو چجوری میبینم؟ این من که حل شده انگار سالهاست، داره کم کم تیکه های خودش رو تشخیص میده و جذب میکنه.
پ.ن: چقدر من من کردم😂
**********
نود جنوبی در چارت تولد من در انرژی نشان آتش متغیر کماندار فعال است. طبق سیستم خانه پرفیری که به نظرم برای چارت من سیستم دقیقتری است، در آخرین خانه چرخه زودیاک، خانه ۱۲، قرار گرفته و متقابلا نود شمالی در انرژی هوای متغیر دوقلو خانه ۶ قرار دارد. نود جنوبی یک ورتکس انرژی است؛ دیتاها و سطح آگاهی که با خود آوردهایم. پس میتواند ردی باشد از عادتها، تجربیات و آنچه در گذشته زندگی کردیم. همچنین آنچه امروز به عنوان استعداد و توانمندی، و همینطور الگوهای عادتی و فضای امن خود به همراه داریم.
در چارت من این گره در انرژی کماندار فعال است. کهن الگوی کماندار اتصال به یک آگاهی بزرگتر، اتصال به یک دانش برتر، خرد برتر و دنیاهای دیگر است؛ که به واسطه تجربیاتی مثل سفر کردن، آشنایی با سرزمینها، بینشها و فلسفههای دیگر کسب میشود. حتی تجربه قلمروهای جدید و ناشناخته مثل تجربه سفرهای معنوی است. آتش کماندار بخش روح جستجوگر را نشان میدهد. جستجوی روح برای رسیدن به معنای اصیل، برای رسیدن به آزادی و حقیقت. در دنیای بدون مرز کماندار، روح تحت تاثیر آگاهی عمیقتر قرار میگیرد تا به واقعیت عمیقتر دست پیدا کند، تا هوشیارتر شود، تا معنا را درک کند، معنای حقیقت را. این روشنگری با برقراری ارتباط با بخش شهودی و غریزی اتفاق میافتد به خصوص که در خانه شهودی، خانه ۱۲ با انرژی یین فعال شده است. جایی که روح به دنبال بیداری و ارتباط با بخش الهی درونش است. جایی که روح با بینهایت ادغام میشود و یکپارچگی را تجربه میکند. به نظر من انرژی خانه ۱۲ در نشان کماندار تجربه بیکرانگی است. تجربه درک و کشف این حقیقت که به قول مولانا ما قطرهای در اقیانوس نیستیم ما هر کدام تمام اقیانوسیم در یک قطره. اینجا تجربه عشق، آزادی، امید و ایمان است.
من نمیدانم روح من حقیقتا تا چه سطحی این انرژی را تجربه کرده، اما نود جنوبی در خانه ۱۲ کماندار گویای این است که تجربههایی در این بخش در زندگی گذشته داشتهام. اما آنچه من امروز از این انرژی، در این تجسم و این زندگی تجربه کردهام، شور و اشتیاق و عطش فراوان برای فهم و درک دنیای وسیعتر بوده است. من از همان کودکی به دنبال پاسخ سوالهای زیادم در مورد اسرار جهان بودم. با این تصور که پاسخ سوالاتم را میتوانم در کتابها پیدا کنم، به دنبال پیدا کردن راز این جهان، خالق آن، کشف خودم به عنوان بخشی از این جهان و چرایی وجودم، شروع کردم به مطالعه در هر حوزه ای که ردی از پاسخ سوالات من در آن باشد؛ از ادبیات و دیوان های شعر تا روانشناسی، فلسفه، عرفان و …، و امروز آسترولوژی. دانشهایی که بعضا احساس آشنایی با آنها داشتم و هدف از مطالعاتم نه صرفا کسب یک دانش که یافتن معنا بود.
با انرژی خانه ۱۲، برای خودم خلوت و حریم تنهایی مقدسی را شکل دادم. دنیایی در پس خیال و ذهن، که تنها به من تعلق دارد. دنیایی که انگار من را به جهانی فراتر از جهان مادی و زمینی پیوند میزند. دنیایی که آنقدر به آن اشتیاق دارم که در تمام عمر همیشه بخش بیرونی زندگیم را به امید غرق شدن در آن دنیا، با سرعت انجام دادم تا با فارغ شدن از کارهای روزمره زندگی، زمان بیشتری برای آن داشته باشم. شاید یکی از دلایل قدرت تخیل و شهودم، برکات همین جایگیری نود جنوبی در خانه ۱۲ باشد. حتی تجربه سفرهای من هم نه در پهنای زمین که در عوالم دیگر شکل گرفت.
اما با نود شمالی در انرژی دوقلو خانه ۶، در این تجسم باید از این دایره امن و آشنا به سمت دیگری حرکت کنم. حالا انگار از غوطه ور بودن در خلق تجربیات پرشور معنوی و فراتر از زمین، باید به واقعیت جسمی خودم بیایم. روحم در جسمم قرار گیرد و حلول کنم در آگاهی عینی زمین، و با هسته اصلی زندگی مادی اتصال برقرار کنم. انگار باید آن آگاهی و حقیقتی که کشف شده تبدیل شود به یک سری واقعیتهای ذهنی با یک سیستم فکری سازماندهی شده که با یادگیری چیزهای جدید گسترش پیدا کند. انگار از دنیای درون و سیر در آسمان ها حالا باید در دنیای بیرون و روی زمین پردازش شود. با زیر سوال بردن واقعیتها و فعال کردن قدرت پرسشگری، باید مرز بین حقیقت و واقعیت متمایز شود. حتی مرز بین دنیا و عالم درونم و دنیای مادی بیرونم. آن آگاهی باید در ذهن من طبقهبندی شود. نامگذاری شود. پردازش شود. مورد قضاوت قرار گیرد. برچسب زنی شود. یک پاکسازی روی آنها انجام شود. به طور منطقی، نه در رویا و خیال، مرتب و دستهبندی شود. در عین حال با ذهن جستجوگر و کنجکاو، از طریق مشاهده و تجزیه و تحلیل به دنبال جمع آوری اطلاعات جدید باشم؛ به دنبال یادگیری، آزمون و خطا. همه در همین انرژی خاک زمین. باید حداقل یک پایم روی زمین قرار گیرد.
انرژی نشان دوقلو و البته خانه ۶ که انرژی خوشه را با خودش همراه دارد با انرژی مرکوری همسو است، تنها خدایی که در المپ خانهای ندارد و در سه جهان در حرکت است دنیای روح، زمین و قلمرو ابعاد بالا؛ تا آنها را به هم پیوند بزند و به سمت کشف راهها و مسیرهای جدید رود، تا با قدرت کیمیاگری مرکوری و دوقلو و تغییراتی که ایجاد میکند در انرژی متغیر این خانه و نشان نهایتا به فصل دیگری و دنیای جدیدی من را پیش ببرد. اما این بار تنها نباید به ابعاد بالاتر وصل بود باید بین عالم بالاتر و عالم مادی و ذهن خطی و قیاسی و قضاوتگر در حرکت بود، باید آنها را به هم پیوند زد و به آن واقعیت بیرونی داد. همانطور که انرژی خاک پشت خانه ۶ میخواهد، باید به دنبال دستاوردهای بیرونی هم بود. باید سخت کوش بود و عملگرا.
انگار از آن نگاه وسیع و همینطور کلان نگر خانه ۱۲ کماندار باید نگاه موشکافانه و خردنگر را در خانه ۶ دوقلو دنبال کرد. از آن دنیای بیانتهای خیال باید بر روی بیرونی شدن روح و تسلط بر جسم و بدن فیزیکی متمرکز شوم. انرژی هوا با ذهن سر و کار دارد پس در واقع برای اینکه بتوانم بر جسم فیزیکی و دنیای ماده تسلط پیدا کنم اول باید روی ذهن خود تسلط پیدا کنم. تا بعد همانطور که نود شمالی از من میخواهد رابطه بین ذهن و بدن را کشف کنم. من با انرژی دوقلو وظیفه دارم که از این پتانسیل الهی ذهن منطقی که به من داده شده استفاده کنم تا با توسعه ظرفیت نیروی ذهنم انتخابهای درستی داشته باشم. شاید برای همین هم هست که دانشهای مربوط به کنترل ذهن و مایندفولنس و پاکسازی ذهن و مدیتیشن در مسیر زندگیم قرار گرفت.
با این انرژی لازم است که من با بدنم ارتباط برقرار کنم. به سلامتیاش توجه کنم، هم سلامت جسم، هم سلامت ذهن و حتی سلامت احساس. چون سلامت جسم به نوعی تحت تاثیر انرژیهای ذهنی و درونی قرار دارد. همانطور که من تجربه کردم شاید پالسهایی که من را متوجه حرکت در مسیر نود شمالیم میکند از طریق بیماری باشد؛ از بیماریهای فیزیکی ساده تا بیماری های سیستم عصب مرکزی و بیماری هایی که ریشه ذهنی دارند. تا با اندوختهای که با خود آوردم از طریق شیوههایی از جنس انرژی شفاگر خانه ۱۲، به سمت خوددرمانی بروم. با راهکارهایی مثل ارتباط با منبع انرژی حیاتی این جهان، مدیتیشن، ورزشی مثل یوگا، هنر درمانی، حتی با یادگیری و جمع آوری اطلاعات در حوزه پزشکی، طبهای مکمل و طبهای سنتی مختلف، تغذیه درمانی و ایجاد نظم و انضباط ذهنی و جسمی. تا یاد بگیرم که بدن همان مرکب مقدس و پناهگاه مقدس روح است که میتواند تبدیل شود به یک نقطه قدرت. یک فرستنده انرژی است که وقتی با نظم زندگی همراه شود آن خلاقیتی که با انرژی نود جنوبی همراهم هست میتواند در زندگیم جاری شود. تا بیاموزم که این مرکب زمینی به اندازه همان عالم روحانی، مقدس و ارزشمند است. شاید با نود جنوبی در کماندار و خانه ۱۲ من انرژی یک شمن یا گرو شفاگر را با خود حمل کنم، شاید فداکاریهای زیادی برای دیگران داشتم، که بعضا در این تجسم هم به این از خود گذشتگیها ادامه دادم، اما اینجا در این تجسم من در درجه اول مسئولیت خودم را بر عهده دارم. باید گرو و شفاگر خودم باشم.
خانه 6 با انرژی خوشهای که پشتش است انرژی پاکسازی است. تمیز و مرتب کردن انرژیکی و سطوح مختلف انرژی، محیط، جسم احساس. تا با این تمیزکاری، سازماندهی و نظم و ترتیب دادن، روح نیروی زندگی را به جریان بیندازد و آن را پرورش دهد و دست به خلق بزند. و من همیشه این لذت پاکسازی بیرون و درون را در زندگیم تجربه کردم، از محیط و فضای زندگی تا آدمها و روابط و حتی ذهن و افکار. این انرژی یادآوری میکند که باید با واقعیتهای زندگی روبرو شد، نباید در رویا ها و فانتزی ها و خوش خیالی های انرژی خانه 12 باقی ماند. باید یاد گرفت که با دو قطب ماده و روح همزمان کار کرد و آنها را در تعادل قرار داد. باید هوشیاری را گسترش داد و ذهنی بیدار داشت. باید مراقبت کنم در عین حال که خودم را به تمامیت می بینم با تمام نقص ها، در دام بازیهای ذهن، کمالگرایی و نقدگراییهایی که بعضا به شکل وسواس گونه نسبت به خودم دارم نیفتم. چون وقتی الگوهای ذهنی فعال باشند ارتباط بین ذهن و جسم مسدود میشود و وقتی این انسداد ایجاد شود عادتهای مخرب و وابستگیها ایجاد میشود. در من این وابستگی اعتیاد گونه به خیال و شوق تجربههای معنوی بوده است. پس با فعال بودن این الگوی انرژیکی داشتن عادتها و روتینهای روزمره زندگی اهمیت زیادی دارد. باید ریتم طبیعی این عادتها و روالها را پیدا کرد و جسم و ذهن را با ریتم جهان هماهنگ کرد. قوانین این ریتم و هارمونی جهان از گذشته با من هست فقط باید در این تجسم در ذهنم بازپردازش شود و نظم پیدا کند، و بعد در همین مسائل ساده و روزمره و شاید به نظر سطحی زندگی به کار گرفته شود. انرژی های درونی و بیرونی را تنظیم و متعادل کنم تا همسویی بیشتری با این جهان برقرار کنم. من سالهاست که تلاش میکنم نسبت به خودم و زندگی هوشیارتر باشم بر افکار و احساساتم و خواستههایم ناظر باشم و در انتخاب آنها دقت بیشتری کنم.
انرژی خانه 6 مربوط به کار کردن و استخدام شدن هم هست و همینطور مربوط به قدرت تحلیل و برنامهریزی دقیق و نظم دادن. من با سالها تحصیل در حوزه هنر و کار کردن با آزادی عمل و فراغ بال، که همه با انرژی نود جنوبی در خانه ۱۲ کماندار هماهنگ است، جایی در این روند کاری متوجه شدم که نیاز به دیسیپلین و نظم بیشتری در زندگی دارم و باید خودم را در چارچوب منظمتری قرار دهم. پس خودم را وادار کردم که با مدل کاری ۸ صبح تا ۴ بعد از ظهر تطبیق دهم. جالب اینجاست که چرخ زندگی من را به سمتی هدایت کرد که کار من در چند سال گذشته کاملا با خصوصیات انرژی دوقلو و خانه ۶ هماهنگ است.
ضمنا نود شمالی در دوقلو میخواهد که کمی از آن دنیای پیچیده و فلسفی کماندار به سمت ارتباطات ساده، حرفها و گفتگوهای روزمره حرکت کنم. از تعمق و تفکرات عمیق به سمت رشد مهارتهای گفتاری و شنیداری در ارتباطات اولیه، در ارتباط با خواهرانم همسایهها، آدمهای بالاتر و پایینتر از من، در محیط کار. برای من که انتخابم سکوت است و تنها وقتی صحبت میکنم که بحثی عمیق و فلسفی و از جنس کماندار باشد خیلی سخت است که بخواهم از روزمرگیها حرف بزنم، از اتفاق معمول روزانه و صحبت کردن درباره آدم ها و دیگران؛ همینطور ارتباطات سطحی، کوتاه مدت و گذری برقرار کنم. البته که زندگی من را در مسیری قرار داد که به واسطه کارم مجبور شدم با آدمهای زیادی در ارتباط باشم، شنونده حرفهایشان باشم و مثل یک تسهیلگر در کنارشان قرار گیرم. -ثمر
بدون دیدگاه