اعتدال پاییزی و مغز: همآوایی نوروساینس و باطن
در لحظه اعتدال پاییزی، زمین به وضعیتی میرسد که نور و تاریکی به توازن میرسند. روز و شب برابر میشوند و خورشید بر استوای آسمان عبور میکند. اما این توازن تنها در آسمان رخ نمیدهد، بلکه در مغز و روان ما نیز نمود مییابد. همان جمله هرمتیکا؛ هر انچه در بالاهست، در پایین نیز هم.
از دید علمی، کاهش تدریجی نور پس از اعتدال پاییزی پیامهایی را از چشم به هسته سوپراکیاسماتیک در هیپوتالاموس میفرستد. جایی که ساعت زیستی ما تنظیم میشود. این تغییر سبب میشود ترشح ملاتونین در غده صنوبری افزایش یابد. ملاتونین هورمون تاریکی است؛ پیامآور شب و رؤیا. در سنتهای باطنی، همین ماده بهمثابه «اکسیر ناخودآگاه» دانسته میشود؛ دری که از جهان بیداری به سرزمین رؤیا و رمز گشوده میشود.
در کنار آن، کاهش نور سطح سروتونین، هورمون تعادل خلقی، را پایین میآورد. این تغییر میتواند ما را به سمت اندوه یا سکوت درونی بکشاند اما همین وضعیت در باطن، دعوتی است برای بازگشت به خود، برای ورود به قلمرو سایه و پذیرش نیمههای نادیده روان. خورشید در ترازو نیز همین پیام را میآورد: از فردیت قوچ به تعادل و دیگری حرکت کن، از خودمحوری به مشارکت و همزیستی.
از سوی دیگر، تغییر در دوپامین، نظام انگیزشی مغز، ما را از لذتهای بیرونی به سمت جستوجوی معنا، هنر و تجربههای درونی سوق میدهد. این همانجاست که نیمکره راست مغز فعالتر میشود؛ نیمکرهای که قلمرو تصویر، رؤیا و ناخودآگاه است. شبهای بلندتر یعنی موجهای تتا و دلتا در مغز حضور بیشتری مییابند؛ امواجی که با مدیتیشن، شهود و تجربههای عرفانی پیوند دارند.
به زبان باطنی، اعتدال پاییزی یک «دروازه کیمیاگرانه» است: جایی که نور و تاریکی در مغز ما به تعادل میرسند تا راهی به سوی لایههای عمیقتر روان بگشایند. افزایش ملاتونین ما را به ناخودآگاه میبرد، کاهش سروتونین ما را وادار میکند با اندوه و سایه دیدار کنیم، تغییرات دوپامین انگیزهها را به سمت معنا و باطن میکشاند و نیمکره راست مغز ما را به قلمرو شهود و رؤیا میبرد.
پس همانگونه که در آسمان روز و شب برابر میشوند، در مغز نیز آگاهی و ناخودآگاهی، نور و تاریکی، در تعادلی ظریف قرار میگیرند. این لحظه کیهانی ما را به یاد میآورد که سفر پاییزهی روح آغاز شده است: سفری به درون، به سوی تاریکی بارور، تا با سایه ملاقات کنیم و از آن، تعادل تازهای بیافرینیم.
پاییزتان مبارک🍂🍁🍁🍁
بدون دیدگاه