مونالیزا، یا به ایتالیایی «لا جوکوندا»، نمادی از جذابیت بی زمان هنر و رمز و رازی است که میتواند برای قرن ها اطراف یک اثر هنری وجود داشته باشد. این پرتره که توسط نقاش برجسته لئوناردوداوینچی در اوایل قرن شانزدهم خلق شده است، تخیلات عاشقان هنر،تاریخ نگاران و عموم مردم را تسخیر کرده و باعث شکل گیری نظریات بیشماری درباره سوژه آن و دلایل لبخند مرموزش شده است.
لئوناردو داوینچی،نابغه ای چند بعدی از دوران رنسانس، خالق اثرماندگار مونالیزا محسوب میشود این نقاشی به باور بسیاری به سفارش فرانچسکو دل جوکوندو، یک تاجر ثروتمند ابریشم از فلورانس، خلق شده است. گفته میشود که مونالیزا تصویر لیسا گراردینی، همسر او، است و همین موضوع نام ایتالیایی اثر«لا جوکوندا» را توضیح میدهد. در دل احیای فرهنگی دوران رنسانس، مونالیزا نمادی از تأکید این دوره بر انسان گرایی، مطالعه هنر و کاوش در دنیای طبیعی به شمار می آید.
توصیف اثر،تکنیک هنری و ایجاد ابهام
لئوناردو داوینچی در خلق مونالیزا از چندین تکنیک نوآورانه استفاده کرده است یکی از این تکنیک ها، اسفوماتو است که شامل ترکیب ظریف رنگ ها و تُن ها میشود و تأثیری دود مانند بدون خطوط تیز ایجاد میکند.این تکنیک شامل محو کردن ظریف لبه های لب ها و چشم ها است که اثری مه آلود و اسرارآمیز ایجاد میکند.این نرم سازی خطوط به ادغام یکپارچه رنگ ها منجر میشود و در نتیجه کیفیتی مرموز به تصویر میبخشد.ترکیب بندی اثر به دقت متوازن شده است. چهره مونالیزا در پیش زمینه قرار گرفته و با پس زمینه ای روستایی قاب بندی شده است.استفاده از اشکال هندسی، مانند مثلثی که بازوها و سر او تشکیل میدهند،ترکیب بندی پایدار میبخشد.
لئوناردو همچنین از تکنیک کیاروسکورو استفاده کرده است که شامل تضاد های قوی بین نور و تاریکی میشود تا پرتره مونالیزا کیفیتی سه بعدی پیدا کند.این روش ها در کنار یکدیگر نتیجه ای هماهنگ و طبیعی ایجاد کرده اند و مهارت لئوناردو در به تصویر کشیدن پیچیده گی های احساسات انسانی را نشان میدهد.
قوه ی تخیل یا واقعیت؟
در پس زمینه، یک مسیر پیچ درپیچ و آب های آرام دیده میشوند که فضایی رؤیایی خلق کرده اند.
منظره دوردست پشت او نمایانگر پیوند میان انسان و طبیعت است.
زمین شناس، آن پیزوروسو پژوهشی ارائه کرد که نقاشی مونالیزا را در شهر لکّو، واقع در کرانه دریاچه کومو در شمال ایتالیا، قرار میدهد. پیزوروسو که هم زمین شناس حرفه ای و هم تاریخ نگار هنر رنسانس است، اشاره کرد که لئوناردو داوینچی در طول زندگی خود واقعاً از این شهر بازدید کرده بود. او توضیح داد از دفترچه های یادداشت او میدانیم که زمان زیادی را صرف کاوش در منطقه لکّو و نواحی شمالی کرده است. پیزوروسو با راهنمایی از این دفترچه ها، رد پای لئوناردو داوینچی را در داخل و اطراف شهر لکّو دنبال کرد.او به این نتیجه رسید که پل تصویر شده در مه نزدیک شانه فیگور خندان، با پل آزونه ویسکونتی از قرن چهاردهم در لکّو مطابقت دارد. پیزوروسو همچنین ادعا کرد که کوه های پس زمینه، رشته کوه های آلپ جنوب غربی ایتالیا هستند که بر فراز این شهر دیده میشوند و آب نقاشی شده شباهت زیادی به خط ساحلی واقعی دریاچه گارلاته در نزدیکی این منطقه دارد.
پیزوروسو:«همه درباره پل صحبت میکنند و هیچکس درباره زمین شناسی صحبت نمیکند » او ادامه داد:« پل های قوسی در سراسر ایتالیا و اروپا رایج بودند و بسیاری از آن ها شباهت زیادی به هم داشتند. صرفاً از روی یک پل نمیتوان مکان دقیق را تعیین کرد.»
پیزوروسو به طور طبیعی توجه خود را به جزئیات دقیق سنگ نگاره های لئوناردو معطوف کرد. او اشاره کرد که سنگ های موجود در تابلوی مونالیزا به رنگ خاکستری-سفید هستند که با سنگ آهک طبیعی منطقه لکو همخوانی دارند، همچنین تأکید کرد که لکو بر خلاف مکان های دیگری که پیش تر پیشنهاد شده بودند در کنار یک دریاچه واقع شده است.
کارشناسان تاریخ هنر به طور کامل نظریه پیزوروسو درباره مونالیزا را نمیپذیرند.
فرانچسکا فیورانی استاد تاریخ هنر توضیح داد:« لئوناردو با دقت بسیار و چشمی فوق العاده تیزبین طبیعت، کوهها، رودخانه ها و سنگ ها را مطالعه میکرد، و این دانش در آثار هنری او دیده میشوند، اما چشم اندازهای موجود در نقاشی های او،از جمله چشم انداز مونالیزا، بازآفرینی خیالی و شخصی او از طبیعت هستند، نه نسخه هایی از مناظر واقعی.ادعای خلاف این موضوع به معنای درک نکردن نحوه تفکر لئوناردو و شیوه نقاشی او است»
پرسپکتیو و تناسبات
پرتره مونالیزا همچنین یک تمرین درخشان در زمینه پرسپکتیو، تناسب و ریاضیات بود با خلق مونالیزا، داوینچی همان اصولی را
که در «مرد ویتروویوسی» مورد بررسی قرار داده بود، به حوزه پرتره سازی آورده است، که در چندین سطح یک نبوغ استثنایی به شمار می آید. لئوناردو داوینچی در خلق مونالیزا نه تنها به یک پرتره زیبا دست یافت، بلکه اصول علمی و ریاضیاتی را که در آن زمان پیشگام بودند،در نقاشی به کار برد.این اثر نمونه ای از ترکیب هنر با علم است که نشان میدهد چگونه داوینچی از دانش ریاضیات، هندسه و پرسپکتیو برای ایجاد یک اثر بینظیر استفاده کرده است. داوینچی در مونالیزا از پرسپکتیو جوی استفاده کرده است، این تکنیک باعث می شود که پس زمینه با فاصله گرفتن از بیننده، مبهم تر و مه آلود به نظر برسد، و این حس عمق و واقع گرایی بیشتری به تصویر میدهد.
او همچنین از اصول ریاضیاتی برای تناسبات چهره استفاده کرده است.همانند «مرد ویتروویوسی» داوینچی به دنبال یافتن رابطه ای میان ابعاد انسانی و تناسبات هندسی بود. ساختار چهره مونالیزا بر اساس اصول تقارن و تعادل طراحی شده که باعث می شود چهره او به طور طبیعی جذاب به نظر برسد.
یکی از جنبه های الهام بخش او در این زمینه دنباله فیبوناچی و نسبت طلایی بود.این نسبت که به طور طبیعی در بسیاری از ساختارهای طبیعت دیده میشود، به عنوان یکی از کلید های طراحی زیبا شناختی در هنر و معماری دوران رنسانس مورد استفاده قرار می گرفت.
داوینچی از این توالی و نسبت طلایی استخراج شده از آن برای طراحی هایی استفاده کرد که تعادل، هماهنگی و جذابیت بصری بالایی داشته باشند.
روانشناسی و نماد گرایی لبخند مونالیزا
یکی از جنبه هایی که مونالیزا را از سایر آثار متمایز میکند، لبخند مرموزی است که بر چهره او نقش بسته است. این لبخند به قدری با ظرافت خلق شده که میان شادی و اندوه در نوسان است و بینندگان را به تفکر واداشته و آنها را مشتاق میکند تا معنای واقعی آن را کشف کنند. این کیفیت رازآلود، یکی از دلایل اصلی محبوبیت پایدار و جذابیت همیشگی این نقاشی بوده است.
لبخند رازآلود،موضوعی برای شگفتی
لبخند مرموز مونالیزا قرن هاست که موضوع شگفتی و جذابیت بوده است.این لبخند به نظر می رسد که دعوتی برای تفسیر باشد، اما همچنان به طرز فریبنده ای اسرارآمیز باقی می ماند. ابهام این لبخند بر جذابیت نقاشی می افزاید، زیرا بینندگان را به تفکر درباره معنای آن و احساساتی که انتقال میدهد وامیدارد.
این لبخند ترکیبی از شادی و اندوه را به تصویر میکشد. بر اساس این تفسیر، نقاشی برای جشن گرفتن تولد فرزندی جدید پس از، از دست دادن فرزند قبلی سفارش داده شده است. این نظریه با شواهد تاریخی و علمی مانند کشف یک پارچه نازک که معمولاً توسط زنان باردار یا تازه زایمان کرده پوشیده می شده، زیر لایه های رنگ مونالیزا نشان داده می شود. ایده ای که بیان می کند این لبخند هم خوشحالی از زندگی جدید و هم اندوه ماندگار ناشی از فقدان را منعکس میکند،عمق و پیچیده گی بیشتری به نقاشی میبخشد.
درک ما نقش مهمی در تفسیر لبخند مونالیزا ایفا میکند. تعامل میان سایه ها، حرکت و تضاد ها تجربه ای بصری پویا ایجاد میکند که بر نحوه برداشت ما از لبخند تأثیر میگذارد.چشم های ما لبخند را بسته به محل تمرکز نگاه به گونه ای متفاوت درک میکند.
هنگامی که نگاه خود را به سمت دهان معطوف میکنیم، سایه هایی که به لبخند شکل می دهند، محو می شوند و لبخند کمتر آشکار به نظر می رسد. اما وقتی تمرکز خود را به دیگر قسمت های نقاشی،مانند چشم ها یا پس زمینه، معطوف می کنیم، سایه ها دوباره ظاهر میشوند و لبخند به گونه ای باز میگردد. این پدیده حس ابهام و کنجکاوی ایجاد میکند، زیرا لبخند با توجه به زاویه دید بیننده محو و دوباره آشکار میشود.
لبخند مونالیزا گواهی بر قدرت درک بصری و شیوه هایی است که چشم های ما اطلاعات را تفسیر و پردازش میکنند.استفاده ظریف از سایه ها و بازی نور و تاریکی توهمی بصری ایجاد میکند که به لبخند کیفیتی گریزان و غیرقابل تعریف میبخشد. با حرکت چشم ها در بخش های مختلف نقاشی، لبخند به نظر میرسد تغییر کرده و متحرک میشود، توجه بیننده را به خود جلب کرده و حس کنجکاوی را تحریک میکند.این تعامل بین درک و تفسیر یکی از دلایل جذابیت پایدارلبخند مونالیزا است.
نظریه های روان شناختی به دلیل جذابیت و رمز و راز لبخند مونالیزا،مبتنی بر سازمان دهی ادراکی است که نشان میدهد ادراک بیننده میتواند تغییر کند و بر نحوه تفسیرو برداشت او از لبخند مونالیزا اثر بگذارد. این ایده فرض میکند که عوامل روان شناختی ممکن است بر نحوه درک افراد از این بیان تأثیر بگذارند.
جزئیات دست های لیزا، دست راستش روی چپش قرار گرفته است. لئوناردو این ژست را به جای حلقه ازدواج برای نشان دادن لیزا به عنوان یک زن با فضیلت و همسر وفادار انتخاب کرد
در برابر عظمت جاودانه یک نقاشی، سایه ای پررمز و راز قرار دارد. چه میشود اگر مونالیزا رازی را در پشت لبخند خود پنهان کرده باشد که به مدت ۵۰۰ سال باقی مانده است؟
واقعاً چه چیزی پشت این لبخند نهفته است؟
چگونه ممکن است چنین تصویری جاودانه به نمادی از مرگ و اندوه تبدیل شود؟
شاید لبخند رازآلود او انعکاسی از آرامش ظاهری و درد پنهانی باشد که در دل او نهفته است، و همین تضاد است که مونالیزا را به اثری پر رمز و راز و تأثیرگذار تبدیل کرده است.
مونالیزا نمادی از زنانگی و قدرت درونی که ترکیبی از شادی و اندوه است،نشان داده میشود. این بزرگداشت تولد فرزندی جدید پس از،از دست دادن دخترش سفارش داده شده است. گفته میشود که خود داری مونالیزا از نمایش کامل شادی در لبخندش تحت تأثیر درد از دست دادن پیشین بوده است. این نظریه با بسیاری از زنانی که داغدار هستند، همخوانی دارد و آنها آرامش خود را در بازتاب غمشان در این نقاشی می یابند. این نظریه دوگانگی زندگی و فقدان را برجسته می کند و پیچیده گی احساسات انسانی را به تصویر می کشد وقتی به مونالیزا نگاه می کنید، زنی آرام با لبخندی کوچک میبینید اما پشت این چهره، زندگی واقعی زنی قرار دارد که به احتمال زیاد به دلیل این فاجعه عمیقاً رنج کشیده است.
جراردینی شش فرزند داشت که دو نفر از آنها پیش از دومین سالگرد تولدشان از دنیا رفتند. نمایش شادی آمیخته با غم در لبخند مونالیزا بازتابی از واقعیت تلخ و شیرین زندگی است و تضاد بین ظاهر بیرونی و احساسات درونی را نشان میدهد.
مونالیزا، با نگاهی متفاوت، درسی از وقار و تنهایی به ما می آموزد.
او لبخندی بر لب دارد که با زیبایی و آرامش خاصی همراه است. دشوار است که این نقاشی را تنها یک اثر هنری بدانیم ، بلکه تصویری است از شجاعت و جسارت در نگه داشتن رازها.
شاید درس این اثر برای همه ما این باشد که مونالیزای شخصی خودمان باشیم همه ما سختی هایی داریم که به دیگران نمی گوییم و شکست هایی که هنوز در حال التیام یافتن از آن ها هستیم. همه این ها ممکن است درد عاطفی ایجاد کرده باشند که اجازه نمی دهیم دیگران ببینند. اما احساسات ما متعلق به خودمان است، و قضاوت دیگران نمی تواند آن ها را خدشه دار کند.
با این حال، تبدیل شدن به مونالیزای شخصی به معنای حمل چراغ امید است.لذت بردن از آرامش تنهایی، فهمیدن این که همه ما نبرد های درونی خود را داریم، و شجاعت ما،عزم ما را برای پیروزی بر آنها تقویت میکند.
این پیام برای خودمان است که بگوییم با وجود تمام سختی ها،من کافی هستم و با وقاری قدم برمی دارم که دیگران چاره ای جز تحسین من ندارند.
این پیامی است برای الهام بخشیدن به دیگران که زندگی در هر پیچ وخم خود، مملو از سختی است. اما تا زمانی که به خود ایمان داشته باشند و با سری افراشته در مسیر پیش بروند، همیشه قوی تر از قبل ظاهر خواهند شد.
مونالیزا؛ از لبخند تا اندوه
دیدگاه شخصی من به این روایت
روایت مونالیزا شباهتی اندوهگین به داستان الهه سرس، الهه باروری و کشت و زرع دارد. سرس نمادی از مادرانگی، حمایت و قدرت زنانه است و پیوندی عمیق با طبیعت و زمین داشت. پس از ربوده شدن دخترش پروسپینا توسط هادس خدای زیرین ، او به جست و جوی دخترش پرداخت و در این مسیر، تمام محصولات را نابود کرد و زمین را با خشکسالی و قحطی مواجه ساخت در نهایت،هادس پذیرفت که پروسپینا شش ماه سال را نزد مادرش بگذراند و شش ماه دیگر را در دنیای زیرین زندگی کند. زمانی که پروسپینا در دنیای زیرین است، سرس غمگین میشود و زمین خشک و سرد میگردد (نمادی از پاییز و زمستان) اما در شش ماهی که پروسپینا نزد مادرش بازمیگردد، زمین دوباره سبز و بارور میشود (نمادی از بهار و تابستان) میتوان آن را به بازگشت و تجدید حیات نسبت داد.
در نقاشی مونالیزا، لبخند و غم را به طور همزمان در صورت او میبینیم گویی او غم از دست دادن فرزندی و در عین حال، تولد یا بازگشت فرزندی دیگر را تجربه میکند.
داستان این دو زن بازگشت و تجدید حیات را به زیبایی، به تصویر می کشد
چقدر می توانند این دو الهام بخش و تاثیرگذار باشند؟
زنان و مادرانی که در قلب هایشان غم و اندوهی عمیق را حمل می کنند، اما لبخند را بر لبان خود می نشانند تا مبادا غم هایشان آشکار شود.
منابع:
www.leonardodavincisinventions.com
www.artwithafs.com
www.monalisathedaughter.com
www.Thecollector.com
www.blewminds.com
www.througheternity.com
wikipedia.org
بسیار آموختم خانم رشیدیان
بسیار عالی 🍀🙏🏻
سپاسگزارم
برای منی که چندین سال در مکاتب هنری در حال مطالعه هستم دیدگاه تازه و فوقالعاده نو و جدیدی بود سپاس خانم رشیدیان بسیار لذت بردم و افتخار میکنم بهتون♥︎❥
آخرش خیلی جالب بود تلفیقش با آسترولوژی 😍
آرزوی موفقیت دارم برات💚🍀🙏