فلسفه امپدوکلس، مهر و آفند، “امپدوکلس” فیلسوف پیشاسقراطی مکتب چندگانه گرایی، در حدود چهارصد و اندی سال قبل از میلاد در آکراگاس جزیره سیسیل متولد شد. او به همراه پدرش برای استقرار دموکراسی با اشراف مبارزه می کرد. پدرش توانست فرمانروای خود کامه آن شهر را به سال 472 سرنگون و حکومت دموکراسی را مستقر کند. گفته می شود که حکومت شهر را به امپدوکلس پیشنهاد کردند ولی او نپذیرفت.

 امپدوکلس را میتوانیم از بنیانگذاران مدرسه پزشکی ایتالیا، پژوهشگر علم پزشکی، کاشف و پایه گذار هنر سخنوری، کاشف هوا به عنوان عنصری مستقل و مادی، کاشف لااقل یک نمونه از نیروی گریز از مرکز و مبلغ تزکیه نفس و پاک نگه داشتن روح و جسم و یک عارف معرفی کنیم. او خون قلب را جایگاه عقل می دانست. نظری که بعدها ارسطو از او تبعیت کرد.

از نظر او خصوصیات اخلاقی به ترکیب خون بستگی داشت. در طب وی به اکتشافاتی قابل توجه در باره ی تغذیه و تنفس و توالد و تناسل نایل شد. در کل امپدوکلس به پزشکی و شیمی و فیزیک بیشتر توجه داشت تا به ستاره شناسی و ریاضیات و ظاهرا به حساب و هندسه اصلا نپرداخت.

امپدوکلس اندیشه های خود را در دو کتاب به نام “درباره ی طبیعت” و  “پالایش ها” به صورت منظوم منتشر ساخت. وی پس از پارمنیدس دومین فیلسوف یونانی است که فلسفه خود را در قالب یک شعر آموزشی حماسی ریخته است.

معمولا امپدوکلس را از التقاط گرایان می دانند که ترکیبی از علم و عرفان ارائه می دهد . التقاط را از ویژگی های بخش باختری یونان می دانند در مقابل آن ایونیا است که مرکز ماده گرایی و علم تجربی است . بر روی هم می توان گفت که امپدوکلس شخصیتی بر جسته و احساساتی آتشین ، روحی نا آرام و تبناک و اندیشه ای دشوار پسند و ژرف و عرفانی داشته است و شاید به همین جهت ارسطو وی را دارای مزاجی سوداوی می نامد.

امپدوکلس وارث چند گرایش فلسفی بود. یکی گرایش دینی_ فلسفی فیثاغوریان و دیگری فلسفه ی هراکلیتوس و گرایش سوم مکتب فلسفی الئایی به خصوص پارمنیدس . امپدوکلس سعی کرد در وهله ی اول بین اندیشه های پارمنیدس و هراکلیتوس آشتی دهد . او مثل پارمنیدس معتقد بود که هستی هست و هستی از نیستی پدید نمی آید  و بار دیگر نیست نمی شود . وجود از نظر او مادی است و ماده ازلی و ابدی است . در ضمن با هراکلیتوس نیز موافق بود که جهان در حرکت است و به آسانی نمی شود گفت چیزی را که مشاهده می کنیم جز توهم و پندار نیست .

امپدوکلس در فلسفه خود راهی برای سازش دادن میان وجود تغییر و حرکت و اصل پارمنیدس ، که به موجب آن وجود نه به وجود می آید ونه از میان می رود، پیدا کرد. امپدوکلس کوشید تا این سازش را به وسیله ی این اصل عملی کند که اشیاء کل هایی هستند که کائن و فاسد می شوند اما آنها از اجزاء مادی که خود فنا ناپذیرند ترکیب شده اند.

 

چرخه کیهانی مبتنی بر کشمکش مهر (عشق) و آفند (نفرت)
چرخه کیهانی مبتنی بر کشمکش مهر (عشق) و آفند (نفرت)

فیلسوفان طبیعت گرای پیش از امپدوکلس مثل تالس و آناکسیمنس معتقد بودند که یک عنصر مثلا هوا یا آب می تواند به عنصر دیگری تبدیل شود . اما امپدوکلس که پارمنیدسی است معتقد است که هیچ عنصری به عنصر دیگر تبدیل نمی شود و هر عنصر همان خاصیت هستی پارمنیدس را داراست. لذا جهان از چهار عنصر آب، خاک، آتش و هوا ساخته شده است . یعنی این چهار عنصر همیشه بوده اند و هستند . حتی خدایان نیز از این چهار عنصر ساخته شده اند . پس در هستی نه پیدایش است و نه فنا فقط ترکیب یا آمیختگی و جدایش وجود دارد لذا همه ی هستی نتیجه ی آمیختگی و جدایش این چهار عنصر است که جاودان ادامه خواهد داشت. نظر امپدوکلس حد وسط بین ثبات پارمنیدس و حرکت هراکلیتوس است. پس جهان مرکب از این چهار عنصر است و این همه اشیاء و چیزها از دل این چهار عنصر ساخته شده است و جدایش این چهار عنصر باعث نابودی شیءو ترکیب آن باعث به وجود آمدن شیء جدید می شود همانند رنگ ها. یعنی چند رنگ اساسی به طرق گوناگون با هم ترکیب می شوند و بینهایت رنگ ها وسایه ها به وجود می آورند.

امپدوکلس علت و انگیزه این به هم آمیختن و یا گسستن چهار عنصر را مهروآفند معرفی کرد. عناصر در اثر کار مهر (عشق) به هم میپیوندند و یکی میشوند و هستنده های گوناگون را پدید میآورند. از سوی دیگر در اثر آفند (ستیزه یا خصومت) از هم پراکنده و جدا میشوند. و همواره در هستی یک جریان دو گانه یافت میشود وحدت وکثرت.
عشق همزاد اندام های آدمیان است و به نیروی اوست، که ایشان اندیشه های مهرآمیزدارند و در میانشان هماهنگی یافت میشود و همچنین کشاکش میان دو نیروی عشق وستیزه را پیکر آدمی و در اندام های او میتوان یافت.

پیدایش و زایش مفهومات ذهنی است که از گردآمدن و در هم آمیختن عناصر در اثرفعالیت عشق در ما پدید میآیند و مرگ یا فنا نیز مفاهیمی است که از پراکندگی و جداشدگی این عناصر در ذهن ما روی میدهد.

در سخن امپدوکلس گاهی به نظر می رسد که علت مادی و علت فاعلی جدا هستند و گاهی یکی به نظر می رسند به قول ارسطو  این اندیشمندان، همچون جنگاوران ناورزیده در نبرد هایند که به هر سو می شتابند و غالبا ضربت های خوبی هم می زنند اما بی هیچ گونه دانش جنگی. پیدایش مفهومی است که در اثر فعالیت عشق در ذهن پدید می آید و مرگ مفهومی است که در اثر فعالیت نفرت در ذهن پدید می آید.

درنظریه “ریزش” امپدوکلس چنین بیان میکند که از همه چیزها در هر لحظه ریزش هایی روی میدهد که بسیار ریز و نادیدنی هستند. بنابراین تأثیر یک چیز در چیز دیگر بی آنکه آمیزشی دست دهد از راه این ریزش ها انجام میشود و این اجزای ریز از یکی جدا میشوند و در منافذ یا فواصل اجزای چیز دیگر وارد میشوند.

او برای توضیح دگرگونی در هستی یعنی درهم آمیختن و از هم گسستن عناصر، نیازمند به انگیزه هایی بوده است که آن را به صورت شکل آشنای عشق و ستیزه که در زندگی روزانه آدمیان نیز آشکار است یافته بود، در قالب نام های آشنای دوران خود.

به طور کلی او معتقد است که نخست بر جهان عشق حاکم بود و همه ی عناصر با هم مخلوط بودند و نفرت در حاشیه و گرداگرد سپهر بود اما نفرت کم کم شروع به نفوذ کردن می کند تا اینکه کاملا بر جهان مسلط می شود و عشق به حاشیه رانده می شود و باعث جدایش کامل می شود  و دو باره عشق شروع به نفوذ کردن می کند. به این ترتیب فرایند آمیختگی و جدایش ادامه دارد.

در اینجا اهمیت این چهار مرحله را در پیدایش موجودات آلی و جانداران به روشنی می توان یافت . در مرحله ی نخست همه ی اجزاء بدون جدایی از یکدیگر قرار داشت چشم ها ، سر ها ،گردن ها ، دستها …… همه جدا از هم . بر آن (یعنی زمین) بسیاری سرهای بی گردن بیرون جستند ، بازوان برهنه ی محروم از شانه و ساعد به هر سو می رفتند ، و چشمان تنها پرسه میزدند ، نیازمند پیشانی ها.

در مرحله ی دوم یک فرشته یا عنصر خدایی با دیگری به هم در آمیختند و ” هر یک ( از اندام ها) به هم بر می خوردند ، به هم پیوستند . و بسیاری چیزهای دیگر غیر از آنها همواره پدید آمدند. یک پا با چند دست با هم جمع شدند ترکیب عجیبی از موجودات پدید آمد . در این ترکیب عجیب هر چه شایسته زیستن بودند ماندند و هر چه که شایسته نبودند از بین رفتند .

در مرحله ی سوم تکامل جانداران یعنی جانورانی با پیکر های کامل پدید آمدند ، جوانه های مردان و زنان که اختلاف اندام های جنسی در آن یافت نمی شد .

مرحله ی چهارم جاندارانی به شکل کنونی در آمدند که به وسیله ی زایش و تولید مثل به وجود می آیند . و در نخستین لحظات این مرحله گیاهان پدید آمدند. از آنجایی که انسان مرکب از عناصر چهارگانه است هر یک از عناصر در ما همانند خود را در جهان بیرونی دریافت می کند . یعنی یک نوع تجانس بین ما و جهان خارج وجود دارد. لذا احساس نتیجه ی تاثیر و تاثری است که میان عناصر موجود در تن ما و همانند های آنها در جهان بیرونی ، روی می دهد.

 

نگاه امپدوکلس در باب احساس

درمورد «احساس» نظریه او این چنین است :
چون ما هم، از به هم آمیختن و ترکیب و تناسب ویژه چهار عنصر ساخته شده ایم هر یک از این عناصر در ما همانند خود را در جهان بیرونی دریافت میکند و به بیانی دیگر یک نوع تجانس یا همگونی میان ما و جهان بیرون وجود دارد. بنابراین «احساس» نتیجه تأثیر و تأثری است که میان عناصر موجود در تن ما و همانند های آنها در جهان بیرونی روی میدهد.

به بیان دیگر از آنجا که همه چیز دائما سیلان هایی (جریان هایی) به سمت بیرون میریزند، «احساس و ادراک» نیز در آدمی به وسیله همین جریان های پیوسته و در نتیجه ی برخورد آنها با عناصر همانندشان در بدن آدمی روی میدهد.

مثلاً در مورد بینایی میگوید که چشم ما در قسمت درونی از عنصر آتش و آب و دربخش بیرونی از خاک است؛ و در اثر جریان هایی که از عناصر آب و آتش در چشم ما نفوذ پیدا میکند ما اشیاء را میبینیم؛ و از آنجایی که مقدار این عناصر برای هرموجودی متفاوت است، دید ها نیز فرق میکند. و یا درمورد شنوایی میگوید که در اثر آوازهای بیرونی هوا به جنبش در میآید و چیزی را در گوش ما تکان میدهد که مثل زنگ به صدا در می آید.

 

آثار امپدوکلس

از او دو اثر قالب شعر های آموزشی و حماسی به جای مانده است که روی هم حاوی پنج هزار بیت میباشد: 1.درباره طبیعت ۲.پالایش ها

در کتاب درباره طبیعت، ما با مردی روبه رو می شویم با اندیشه های روشن و تیزبین و منطقی استوار که در تلاش است واقعیت عینی طبیعت و به طور کل هستی را همانطور که حواس و ادراک ما متوجه میشوند بیان کند.

در کتاب پالایش ها ما با اندیشه های عرفانی روح پر جذبه و هستی یک صوفی بیزار از جهان مادی و تشنه بازگشت، روبهرو میشویم که نشأت گرفته از آیین اورفیک است که تا آن زمان در یونان بیگانه بشمار می رفته؛ خصوصاً درمورد «زایش دوباره» یا تناسخ ارواح و خودداری از کشتن و خوردن گوشت جانداران و روی آوردن به تغذیه از گیاهان.

او به تناسخ معتقد بود و عقیده داشت که، روح گوهری است خدایی و جاوید که با جانداران دیگر نیز مشترک است (روح کلی و جهانی است که در تمام موجودات جهان بنابر ظرفیت بدن آنها پخش شده است).

او روح را زندانی در تن میداند به دلیل ارتکاب گناهی که با کشتن و خوردن گوشت موجودات دیگر صورت گرفته؛ و معتقد است که باید در دوران های طولانی و در جسم های گوناگون حلول کند تا بالاخره تزکیه و پاک شود.

 

 

 

تحقیق و تالیف: حورا بازرگانی  –  مینا مرواریدی 

خردجویان ترم اول دوره تابستان 1401 مدرسه آسترولوژی ونوس

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *